وحیدوحید، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

وحید فرشته معصوم زندگیم

وحید جون و محرم

  هر دم به گوش مي رسد آواي زنگ قافله ، اين قافله تا كربلا ديگر ندارد فاصله . حلول ماه محرم ، ماه پژمرده شدن گلستان فاطمه تسليت باد . التماس دعا   سلام عسلم .از دیروز عصر تا آخر شب اینقدر حرف زدم و سوال پاسخ دادم که آخر مجبور به خوردن قرص جهت رفع سر درد شدم . لابد می پرسی برای چی ؟ ادامه مطلب رو بخون تا بفهمی . دیروز از اداره اومدم دنبالت و با هم رفتیم خونه وقتی رسیدیم جلوی خونه و پیاده شدی خواستم در خونه رو باز کنم که یکدفعه گفتی مامان شتر. نمی دونم چطوری تو اونا رو از آخر کوچه دیدی آخه شتر هاتوی خیابون اصلی بودند. منم بهت گفتم می خوای اونارو ببینی و تو گفتی آره .خلاصه تمام طول کوچه من دنبالت دویدم تا شترها رو ببینی .دا...
8 آذر 1390

وحید در محل کار مامان

روز شنبه 28 /8/90 ساعت تقریبا 13 بود که به دلیل یک کار فوری مجبور شدم بعد از زمان تعطیلی برای انجام کار اداره بمونم  از اونجایی که حمید جون تاساعت 5 سر کار بود به ناچار رفتم دنبال وحید و آوردمش اداره .اول که به هیچ کس حرف نمی زد ولی کم کم شروع کرد به شلوغ کاری .دو بار که من رو به بهانه ...بلند کرد. همه ماژیکها رو همکارا جمع کردن و دادن به وحید تا مشغول نقاشی کشیدن بشه. خاله مریم یک مهر بهش داد قرار شد با اون بازی کنه حالا یک عکس میزارم تا ببینید چطوری با این مهر بازی کرد. آخر سر هم که دیگه حسابی خسته شده بود گفت من دیگه میرم مامان. ...
30 آبان 1390

کادوی تولد

دیروز مهد کودک وحید جون برای همه بچه های متولد مهر و آبان جشن تولد برگزار کرده بود. وقتی رفتم دنبالش یک عالمه کادو دستش بود و کلی خوشحال.جالب تر اینکه باهره جان دیروز رفته بود مهد تا وحید رو ببینه و براش یک هواپیمای خوشگل خریده بود که باید بگم دستش درد نکنه. وحید جون این هواپیما رو خیلی دوست داره .حتی دیشب هم که با بابایی رفتیم سری به باهره و مامان و باباش بزنیم هواپیما رو با خودش آورده بود. کتاب از طرف عاطفه جون. اشکال از طرف خاله خدیجه و پازل که اونطرفش  وایت برد از طرف مدیریت مهد. دست همه درد نکنه. دوستت دارم و بازم تولدت مبارک. ...
30 آبان 1390

شتر با بارش گم میشه ،اینجاست

سلام گلم .بعد از مدتها که ما رو به شدت لای منگنه قرار داده بودی (بابت تعویض کلاس مهد) الان خیلی پسر خوبی شدی دیشب تا دیر وقت با هم بازی کردیم تو عنکبوتی شده بودی  و من آدم فضایی . این قدر بهت خوش گذشت که همش میگفتی نخوابیم ولی قول میدم امشب دوباره و تا هر موقعی از شب که دوست داشتی بازی کنیم آخه فردا تعطیله و مجبور نیستی صبح زود بیدار بشی . امروز صبح خاله مهدت خیلی راضی بود و میگفت خیلی زود همه رنگها رو به انگلیسی یاد گرفتی اما همچنان بین دو کلاس (خاله خدیجه و عاطفه جون) در رفت و آمدی و گاهی  هم مرغ یک پا داره و باید بری کلاس خاله خدیجه. منم خیلی سخت گیری ندارم همین قدر که از وابستگیت کم شده  خودش جای شکر د...
26 آبان 1390

تبریک عید قربان

مبارک باد عید قربان ، نماد بزرگ ترین جشن رهایى انسان از وسوسه هاى ابلیس . . . . عید قربان ،  یادآور زیباترین نمونه تعبد انسان در برابر خداوند متعال است . . .   ...
15 آبان 1390