هیجانات غیر قابل کنترل
هیجانات غیر قابل کنترل وحید گریبان لوازم منزل رو هم می گیره دیشب وقتی تمام اسباب بازیهاشو به گوشهای پرت کرد و گفت دیگه هیچی نمی خوام کامیون رو بزار روی پله ها تا نی نی ها برای خودشون ببرند ، مدتی مثل یک گربه شروع کرد به بالا رفتن از سر و کله من و باباش و کلی ابراز علاقه کردو گفت برای من ماشین سفید و بنفش بخر من که پسر خوبیم وباهات دوستم . منم بهش گفتم باشه برو بازی کن فردا با هم رفتیم بیرون ، ماشین سفید می گیرم . اما انرژی زیادی وحید با اسباب یازی تخلیه نمی شد به همین خاطر شروع کرد به بالا رفتن از در و دیوار خونه . فرش تو هال رو جمع کرد و دو تا دور فرش شروع به دویدن کرد ومدام می گفت : بدو بدو هی هی . بدو بدو هی هی ...!اینم چند تا عکس از آشفته بازار خونه ما.
نوار اطراف فرش رو پاره کرد من در این شرایط وحیدو حمید رو گذاشتم و رفتم باشگاه و وقتی برگشتم نه تنها فرش به شکل اولش بر گردونده نشده بود که تمام پشتی های رو مبلها هم به این فضا اضافه شده بودند و دیگه جایی برای نشستنم پیدا نمی شد . حالا اگه تو این شرایط ما یک میهمان سر زده می داشتیم که دیگه ...!