وحیدوحید، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

وحید فرشته معصوم زندگیم

هیجانات غیر قابل کنترل

1390/6/6 9:45
نویسنده : عفت جون
247 بازدید
اشتراک گذاری

هیجانات غیر قابل کنترل وحید گریبان لوازم منزل رو هم می گیره دیشب وقتی تمام اسباب بازیهاشو به گوشهای پرت کرد و گفت دیگه هیچی نمی خوام کامیون رو بزار روی پله ها تا نی نی ها برای خودشون ببرند ، مدتی مثل یک گربه شروع کرد به بالا رفتن از سر و کله من و باباش  و کلی ابراز علاقه کردو گفت برای من ماشین سفید و بنفش بخر من که پسر خوبیم وباهات دوستم . منم بهش گفتم باشه برو بازی کن فردا با هم رفتیم بیرون ، ماشین سفید می گیرم . اما انرژی زیادی وحید با اسباب یازی تخلیه نمی شد به همین خاطر شروع کرد به بالا رفتن از در و دیوار خونه . فرش تو هال رو جمع کرد و دو تا دور فرش شروع به دویدن کرد ومدام می گفت : بدو بدو هی هی . بدو بدو هی هی ...!اینم چند تا عکس از آشفته بازار خونه ما.

نوار اطراف فرش رو پاره کرد من در این شرایط وحیدو حمید رو گذاشتم و رفتم باشگاه و وقتی برگشتم  نه تنها فرش به شکل اولش بر گردونده نشده بود که تمام پشتی های رو مبلها هم به این فضا اضافه شده بودند و دیگه جایی برای نشستنم پیدا نمی شد . حالا اگه تو این شرایط ما یک میهمان   سر زده می داشتیم که دیگه ...!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

نگين
6 شهریور 90 9:59
سلام . ماشاله به اين آقا پسر شيطون . اميدوارم كه هميشه تنش سالم و سلامت باشه . مواظب خودتون باشين


سلام من از وبلاگتون خیلی خوشم اومد مطالب خوبی ارایه شده منشما رو لینک کردم اگه دوستداشتید وحید جون رو لینک کنید. امیدوارم دوستای خوبی باشیم.
نگين
7 شهریور 90 9:49
سلام .ممنونم از شما . با افتخار لينكتون كردم
نگين
7 شهریور 90 10:53
استشمام عطر خوش بوی عید فطر از پنجره ملکوتی رمضان گوارای وجود پاکتان


عید شما هم مبارک البته کمی دیر شده ولی من چند روزی نبودم
نگين
13 شهریور 90 12:04
سلام . مرسي كه سر ميزنيد و با اظهار نظراي قشنگتون مارو شرمنده و روحيه ميديد. نميشه بگي نگين شبيه كدوم از ماست يه كم سخته