وحیدوحید، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

وحید فرشته معصوم زندگیم

پایان سفر

1390/6/19 13:21
نویسنده : عفت جون
283 بازدید
اشتراک گذاری

سلام یکی یکدونه مامان سفر به جزیره زیبای کیش تموم شد و ما دوباره به زندگی روزمره برگشتیم  خیلی دلم برات تنگ شده بود . هر جا رفتم یادت بودم خیلی جاهای آشنا که دو سال پیش با تو و بابایی اومده بودم ، وقتی رسیدیم جلوی خونه مامان جون تو رو دیدم که خندان بغل مامان جون بودی و کلی برام دست تکون دادی آخه بابایی تو رو فرودگاه نیاورده بود . بابایی تازه فهمیده که تو هم مثل خودم شدی و قدرت تحملت خیلی بالاست  و به این راحتی حرف دلت رو به کسی نمی گی .تو این چند روز هیچی نگفتی و کاملا پسر خوبی بودی اما به خاطر دلتنگی مدام در حال تماشای کارتون موش وگربه بودی و اصلا حوصله بازی و شیطنت رو نداشتی.به بابایی اجازه نداده بودی که پیشت بخوابه و گفته بودی این جا مامان می خوابه ، منم اونجا برات کلی وسایل خریدم که همش به نوعی عنکبوتی داره . چون تو عنکبوتی رو دوست داری یک شلوارک با عکس عنکبوتی ، جFree Animationsوراب عنکبوتی ، یک عالمه  بر چسب عنکبوتی وخلاصه همش عنکبوتی...از کفشهاتم animated gifsخیلی خوشت اومد پشتش لامپ داشت و روشن می شد ، امروز صبح هم پوشیدی و با کلی ذوق رفتی مهد . البته این اولین تنهایی وحید جون نبود من دو بار دیگه همبه خاطر ماموریت اداری مجبور شدم تو رو دو سه روز تنها بزارم ولی این بار ظاهرا بیشتر از قبل نبودن مامان رو درک کردی به هر حال بزرگ شدی دیگه. از وقتی هم که مامان رو دیدی دوباره شدی همون پسر شیطون www.smilehaa.orgپر انرژی.Orkut - Dividers

دوست دارم Orkut Scraps - Love

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)