به وحید خیلی خوش گذشت
چهارشنبه صبح اداره بودم که مامان تماس گرفت و گفت قراره بیان خونمون به حمید برای فراهم کردن یک سری تدارکات زنگ زدم وچون ماشین دست من بود قرار شد بیاد جلوی اداره و ماشین رو ببره . ساعت تقریبا 8و نیم شب مامان و داداش محمدو خانمش رسیدند بعد از احوالپرسی وحید برای پذیرایی خیلی کمکم کرد بشقاب آورد شکلات ، شیرینی و ... هر چند در طی مسیر آوردن خودشم کلی به فیض می رسید وحید طبق معمول شیطنت کرد و اولین خسارتی که زد این بود که پایه میز کوچیک مبل رو یک کوچولو شکست ولی خوب به برکت وجود همراهاش دعوا نشد. بعد از شام رفتیم کافی شاپ دو گیلاس و جاتون خالی یک دل سیر بستنی خوردیم . ساعت تقریبا 12 و نیم شده بود و وحید بلاخره اقرار کرد که خوابش میاد . صبح روز بعد رفتیم بازار وحید خیلی خوب ما رو همراهی کرد. یکبنده خدایی جلوی در مغازش ایستاده بود که دستش رو گرفت جلوی دهنش و عطسه کرد و بلافاصله وحید همین کار رو تقلید کرد و گفت مامان کی سرما خورده ! مارو حسابی ضایع کرد. ای شیطونک عصری رفتیم پارک و برای شب شام رفتیم پیتزا رسگت . عکس هایی که گرفتیم بعدا میزارم.
خلاصه به همه خوش گذشت و مامان صبح جمعه رفتند و ما باز تنها شدیم . شب هم بابایی رفت یزد تا کارای تسویه حساب دانشگاه رو تموم کنه و خلاص بشه من و وحید دیشب تنها بودیم .
به امید روزهای خوش برای حمید جون و وحید جون