اولین تجربه وحید جون
دیروز جمعه مورخ 8/7/90 مامان امتحان داشت . صبح ساعت 8 وحید و حمید جون من رو تا محل برگزاری آزمون همراهی کردند این اولین تجربه وحید پشت درهای بسته و به انتظار مامان بود . چون زمان آزمون 100 دقیقه بود به همین خاطر یاران همیشگی من منتظرم موندند . عزیزم من یکبار دیگه هم در یک آزمون 4 ساعته شرکت کردم منتها اون موقع تو کوچولو بودی و همراه من نیومدی و چون بابا هم در این آزمون شرکت کرده بود ما مجبور شدیم تورو به مامان خدیجه (خانم یوسفی)بسپاریم . اما این دفعه تو مامان رو همراهی کردی و در مدت هفته گذشته هر موقع مامان می خواست مطالعه کنه تمام سعی خودت رو می کردی که خیلی مزاحم نشی . (آفرین شیطون بلا )به شدت با اینکه من دراتاق رو ببندم مخالف بودی .میومدی تو اتاق و میگفتی منم می خوام بخونم . با دعاهای تو من خیلی راحت آزمون رو دادم و پیش به سوی یاران همیشگی. این عکسها مربوط میشه به زمانیکه منتظر مامان بودی در شرایط و مکانهای مختلف .
هر دو تون رو یک اندازه دوست دارم .