بلاخره بغض آسمون ترکید - خدایا متشکرم
شاید این عنوان برای باران بیان بشه اما شنبه شب بلاخره بعد از سرماهای خشک و یک جورایی خسته کننده بغض آسمون این بار با اومدن اولین برف ترکید و موجبات خوشحالی همه رو فراهم کرد. اون شب من و وحید جون رفته بودیم مراسم عزاداری و وقتی تموم شد و بیرون اومدم تقریبا احساس کردم که دیگه تمام استخونام یخ زده و نمی تونم راه برم خوب داخل حسینه خیلی گرم بود اما این هوای سرد به دنبال خودش پیامدهای خوبی داشت .صبح روز بعد وقتی از پنجره بیرون رو نگاه کردم همه جا سفید سفید شده بود .این قدر خوشحال شده بودیم که سه تایی صبحونه نخورده رفتیم برای برف بازی .
مدتهاست که شهر یک چنین وضعیتی رو به خودش ندیده و همه اومده بودن بیرون . خدایا ممنونم.
اینم چند تا عکس که چون خیلی هوا سرد بود جرات نکردم شال گردن وحید رو از روی صورتش بردارم. در این برف بازی من چون همه حواسم به وحید بود مغلوب شدم و همه گوله برفهای حمید رو پذیرا بودم .
خدایا سپاسگذارم.