تو منو می بخشی یا من تو رو ببخشم ؟

سلام عزیزم .فرشته معصومم .

دیروز حالم خیلی بدبود وقتی رسیدم خونه اول یک قرص خوردم و رفتم که استراحت کنم برای تو هم سی دی پت ومت گذاشتم اصلا نمی تونستم بخوابم .این قدر از این دست به اون دست شدم تا بلاخره خوابم برد . تو زودتر از من روی مبل خوابت برده بود اما درست تو اوج خواب بودم که طبق روال معمول با گریه بیدار شدی و من که اصلا توان بلند شدن نداشتم به اجبار بلند شدم سرم خیلی درد می کرد می خواستی بری دستشویی . نمی دونم آخه چرا خودت نمی ری ؟ بعدم که گرفتی خوابیدی و من دیگه نتونستم استراحت کنم . به بابایی زنگ زدم اونم طبق معمول جلسه داشت .اسمش رو گذاشتم آقای جلسه ! احساس میکردم که نیاز به یک پیاده روی اساسی دارم به خصوص که دو روز گذشته هوا بارونی بود و جون میداد واسه پیاده روی .امیدی به اومدن بابا که نبود با هزار زحمت تو رو راضی کردم تا با هم بریم بیرون اولش قبول کردی اما موقع لباس پوشیدن کلی اذیت کردی منم که حوصله نداشتم بی خیال شدم و بهت گفتم من خودم میرم تو تنها خونه باش تو هم می دونی چی به من گفتی ؟ گفتی باشه برو بیرون تا بمیری !!!!!این حرفها رو از کی یاد میگیری نمی دونم ؟ اون چیزی که بیشتر عصبیم کرد این بود که دوباره رفتی روی مبل و خوابیدی !!!من موندم و یک حال خراب و یک اعصاب داغون. تا ساعت7 که بابا اومد تقریبا کلافه کلافه شده بودم تو هم در خواب ناز بودی . با اومدن بابا بیدار شدی و آماده شدی که بری بیرون منم وقتی شماها حاضر شدید گفتم نمیام و می خوام تنها باشم . از شما ها التماس و از منم  نه گفتن. شاید هر دوی شما ناراحت شدید اما واقعا حوصله نداشتم بابت اخلاق دیشبم معذرت می خوام .خسته بودم و دست خودم نبود.

دوستت دارم .کاش بشه تو هم مامان رو درک کنی ،کاش بشه بفهمی که کار مامان یک کار سخت پر از مسولیته،کاش بفهمی که اگه گاهی اوقات خسته هستم ولی بازم دوست دارم ،کاش  بشه بفهمی که خیلی وقتها تو اوج خستگی هم  باهات بازی کردم.ولی گاهی اوقاتم دیگه نمی تونم. 

امسال هم به روزهای پایانی داره نزدیک میشه امیدوارم بتونم سال جدید رو با ایده های جدید شروع کنم و این ایده ها رو به مرحله عمل برسونم .

خدایا بابت نعمتی که به من دادی ،بابت این فرشته معصوم، ازت متشکرم .

وحید جون دوستت دارم.