وحیدوحید، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

وحید فرشته معصوم زندگیم

وحید و عروسی

1390/7/9 9:31
نویسنده : عفت جون
287 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه عصر من و وحید و بابایی آماده شدیم بریم عروسی . جشن عروسی پسر خاله من بود (مرتضی ) اولش که وحید چسبید به من که با تو میام خوب منم قبول کردم اما چشمتون روز بد نبینه هنوز یک قدم جلوتر نرفته بودیم که گریه و زاری که من میخوام برم پیش بابا این کار چند بار ادامه پیدا کرد و من و بابا مدام در حال بالا رفتن از طبقه ها تا خواسته تو اجرا بشه . نمی دونم چرا این کارا رو می کردی ولی احساس میکردم یک جورایی دلهره داری واین برای من نگران کننده بود واسه اینکه تو مرامت این بود که خیلی زود با همه گرم میگرفتی اما حالا ....بلاخره تصمیمت رو گرفتی و اومدی پیش خودم . اول که آروم و فراری از همه اما بعد از حدودا نیم ساعت که خوب همه جا رو دیدی و جسارت پیدا کردی دیگه من بدو تو بدو ... ببخشید ها ولی این شکلی شده بودی وای از دست تو با این همه شیطونی . فقط نمی دونم چرا در لحظه ورود بیقرار بودی ؟ به هر حال خیلی خوش گذشت به خصوص به وحید جون.عکساشو بعدا میزارم.

Orkut - Dividers

 این دو تا عکس که با گوشی گرفتم اولی وحید جلوی در خونه خاله طاهره منتظره که بریم عروسی و عکس دوم مربوط به سالن تالار عروسیه.

animated gifs

dividers

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)